من تموم زندگیم مریم بود حتی یه لحظه هم نمیتونستم بهش فکر نکنم
شمارشو گرفته بودم و روزی یکی دو ساعت باهم تلفنی حرف میزدیم و بقیه روز رو چت میکردیم
من گارسون رستوران بودم و ساعت کارم از 5 عصر تا 1 شب بود
شب بعد کار تا خونه که میرسیدم زنگ میزدم به مریم من صدای نفساشو میشنیدم و ارامش میگرفتم و اون شعرایی که من براش میخوندم رو میشنید
روزا ب سرعت میگذشتن و ما عاشق تر میشدیم
مریم ,رو ,ساعت ,سرعت ,زنگ ,میزدم ,بودم و ,میزدم به ,زنگ میزدم ,میرسیدم زنگ ,که میرسیدم
درباره این سایت